حسرت آخرین خداحافظی… – پارازیت
یکی از موضوعات مهمی که در برنامه هفتم توسعه به آن پرداخته شده و از امسال به اجرا در خواهد آمد ترویج الگوی صحیح همسر گزینی، ترغیب به ازدواج به هنگام و پایدار و هم چنین کاهش طلاق است. فصل 16 برنامه هفتم توسعه به موضوع زن، خانواده و جمعیت می پردازد.
به گزارش پارازیت، متنی که می خوانید روایتی است از شهید مدافع حرم که یکی از مربیان زبده نظامی در عملیات های مستشاری سوریه بود و در روزنامه خراسان منتشر شده است:
مرتضی 23 تیر سال 1361 در خانواده ای مومن و متدین در روستای عبدالله کندی از توابع بخش مرکزی شهرستان گرمی استان اردبیل چشم به جهان گشود. او سومین فرزند خانواده بود. از کودکی ارادت خاصی به ایمه اطهار (ع) داشت و برای پدر و مادر و خانواده احترام خاصی قایل بود. مرتضی پس از طی دوران تحصیل ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در دانشگاه امام حسین (ع) ادامه تحصیل داد. سال ها در استان البرز (کرج) سکونت داشت. سال 1386 مراسم عقد خود را در حرم امام رضا (ع) برگزار کرد و بعد از آن به سفر مکه مشرف شد. وی جوانی پویا، دغدغه مند و مهربان بود و همواره تاکید داشت که فرمایش ها و رهنمودهای حضرت آقا را باید عملی کرد.
مرتضی به زبان عربی تسلط کامل داشت و همین امر سبب شد، یکی از مربیان زبده نظامی برای انجام عملیات های مستشاری در سوریه باشد.مرتضی مسیب زاده هیچ گاه حاضر نشد لباس سبز و مقدس سپاه پاسداران را با هیچ لباس دیگری عوض کند. شاید او فهمیده بود که با این لباس می توان با شهادت از معبر دنیا عبور کرد و به معبود رسید. او رابطه صمیمانه ای با شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی برقرار کرد و پس از شهادت محمود رضا، آرام و قرار نداشت. وی داخل خودرو، اتاق و تمام اطراف خود را از تصاویر محمود رضا پر کرده بود. خاطرات و دست نوشته های وی را حفظ و تمام فیلم هایش را مشاهده می کرد و نمی توانست با درد فراق رفیق خود کنار بیاید. تا این که سرانجام خرداد سال 1395 به آرزویی رسید که هنگام خواندن خطبه عقد از همسر خود تمنا کرد. در انفجار انتحاری تکفیریان در منطقه خلسه در جنوب خان طومان سوریه به همراه دو تن از همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسید و سپس در گلزار شهدای سرحدآباد فردیس کرج آرام گرفت. از وی دو فرزند به نام های نازنین زهرا و فاطمه سلما به یادگار مانده است که دختر دوم، هفت ماه پس از شهادت پدر متولد شد.
آخرین ماموریت
شهید مرتضی مسیب زاده آرام و قرار نداشت و دایم به ماموریت می رفت و تعصب خاصی به لباس سبز پاسداری داشت که دایم می گفت این لباس را با هیچ لباسی عوض نمی کند. به گزارش ایرنا، اسما اله یاری همسر شهید درباره آخرین ماموریت او می گوید: به تازگی از وجود عضو چهارم خانواده آگاه شدیم که صحبت از ماموریتی جدید شد. اعتراض کردم و گفتم شما که تازه از ماموریت برگشتید، می خواهید ما را در این شرایط تنها بگذارید. اما مرتضی پاسخ داده بود که شرایط این ماموریت متفاوت است. چاره ای ندارم؛ چرا که هیچ کسی جایگزین مسیولیت من نمی تواند باشد. نگران نباش، هیچ خطری تهدیدم نمی کند. پس از شنیدن سخنان وی راضی شدم او به سوریه برود. وی با بیان جزییاتی از آخرین دیدارش در خرداد سال 95 می افزاید: مرتضی مثل تمام ماموریت ها هر روز با من تماس می گرفت و می گفت: نگران نباش، این جا امنیت کامل برقرار است. به شوخی می گفتم :نکند به شهر دیگری رفته ای، مگر می شود در شهر جنگی باشی و خطر تهدیدت نکند. اما او این گونه می گفت تا از اضطراب من بکاهد. او حتی هر روز به عادت همیشگی خود مرا برای نماز صبح بیدار می کرد.
حسرت خداحافظی
همسر شهید مسیب زاده به حسرت آخرین دیدار خداحافظی اشاره و تصریح می کند: حسرت آخرین خداحافظی با مرتضی برای همیشه در دلم باقی ماند؛ چرا که در آخرین تماس، در بین صحبت ها تلفن قطع شد. وی پیش از ماموریت گفته بود:امکان دارد مکالمات تلفن قطع شود و یا چند روز نتوانم تماس بگیرم، نگران نباشید. آن روز تا شب منتظر تماسش ماندم اما خبری نشد. روز بعد و روزهای بعد نیز همین طور.
وی اضافه می کند: خبر شهادت مرتضی در روزهایی که منتظر بازگشت او بودم تا با همدیگر مقدمات تولد مسافر کوچولوی مان را مهیا کنیم، دشوارترین اتفاق زندگی ام بود. با شنیدن این خبر حالم بد شد و دیگر مطلبی به خاطر ندارم. دو شب پیش از آن که خبر شهادت مرتضی را بدهند، خواب عجیبی دیدم. در جاده ای ایستاده بودم که مرتضی با خودرویی به سمت من آمد و یک تور سفید روی سر من انداخت و رفت. از خواب پریدم. صدقه ای کنار گذاشتم و به اهل بیت (ع) متوسل شدم. دوباره خوابیدم و همان خواب تکرار شد. ناراحت بودم که چرا مرتضی بدون توجه به حضور من می رود. این خواب نگرانی ام را دوچندان کرد تا این که دو روز بعد خوابم تعبیر شد.
احیای دختر 6 ساله شب شهادت پدر
همسر شهید در ادامه سخنان خود به خاطره احیا گرفتن دختر شش ساله اش اشاره و اظهار می کند: گاهی هنگام ماموریت های طولانی مرتضی، به این مسیله فکر می کردم که اگر مرتضی به آرزوی خود برسد، من چگونه می توانم نازنین زهرا را پرورش دهم. آن روزها مهیای ماه مبارک رمضان بودیم. نازنین زهرای من کودکی شش ساله بود. نمی دانم چه تصوری از شب های احیا در ذهن کوچکش شکل گرفته بود اما شب شهادت پدر نمی خوابید و می گفت: می خواهم امشب احیا بگیرم. یک قرآن کوچک برداشت و روی سرش گذاشت. یقین دارم که پدرش او را آماده این سرنوشت کرده بود. وی خاطر نشان می کند: چند روز قبل از شهادت مرتضی، ماموریت یکی از همکاران او به پایان رسید و عازم تهران شد. مرتضی بسته ای به وی داد تا برای ما بیاورد. او شیرینی مورد علاقه من، تعدادی گیره سر برای بچه ها و یک پلاک که روی آن نوشته (الهی به رقیه) فرستاده بود. گویا می دانست آخرین هدایایی است که برای بچه ها می گیرد؛ چون آن ها را به حضرت رقیه (س) سپرده بود. وی اظهار می کند: جالب است که تمام هدایای مرتضی مخصوص دختران بود. شاید می دانست که دومین فرزندمان نیز دختر است. او قبل از شهادت دخترمان شهید شده بود. نام فاطمه سلما را مطابق میل پدرش انتخاب کردم. چون او به اسم سلما علاقه داشت. نازنین زهرا هم می گفت: اسم خواهر کوچولویم را خودم می خواهم بگذارم او آبجی فاطمه من است. به همین دلیل نام فاطمه سلما برگزیده شد.
او در سخنان پایانی خود می گوید: اخلاص رمز رسیدن به خواسته هاست. مرتضی خالصانه دغدغه شهادت داشت و به خواسته خود نیز رسید. من یقین دارم هرکس خالصانه نیتی را دنبال کند، اگر به صلاح وی باشد، ان شاءالله به آن می رسد. پس از شهادت مرتضی پیامک های وی را که می خواندم، یکی از آن پیام ها توجهم را جلب کرد حضور آرام تو مدت هاست که در کنارم نیست؛ ولی یاد تو مهمان همیشگی قلب من است جمله ای که آن روزها مرتضی نوشت،
چقدر حرف دل این روزهای ما شده است…
بابای نازنین
کتاب «بابای نازنین» جلد چهارم از مجموعه مدافعان حرم با گردآوری عبدالحسین فاطمی، احسان باقری و احمد زیرکجا در پاییز 1397 منتشر شد که موضوع این کتاب روایت خاطرات شهید مسیب زاده است. هر خاطره با عنوان همکاران و همرزمان شهید آورده شده و در پایان کتاب وصیت نامه شهید آمده است. آغاز کتاب با روایت خاطره ای از همسر شهید از ازدواج در مکه شروع شده و با شهادت او از زبان همرزمش در سوریه ادامه می یابد. در برشی از این کتاب آمده است: مرتضی علاقه زیادی به نازنین زهرا داشت. همه اطرافیان محبت های او را که به دخترمان می دیدند، می گفتند آقا مرتضی کمتر به این دختر توجه کن تا وقتی به ماموریت های طولانی می روی این طفل معصوم کمتر به خاطر دوریت اذیت شود، ولی گوشش به این حرفا بدهکار نبود و محبت خودش را بی دریغ انجام می داد.
خدمتگزاری به مادر
در بخشی از وصیت نامه شهید مسیب زاده آمده است: عزیزان، نماز را حتی سبک نشمارید و لحظه ای از توفیق خدمتگزاری به مادرتان غافل نشوید که خیر دنیا و آخرت نصیبتان شده است. خواهرانم برای دیگران در نماز و حجاب الگو باشید.
پایان خبر پارازیت
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "حسرت آخرین خداحافظی… – پارازیت" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "حسرت آخرین خداحافظی… – پارازیت"، کلیک کنید.